در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط امیرحسین هاشمی جاوید در 86/9/29:: 10:29 صبح

عشق در حیطه فهمیدن ما نیست بیا برگردیم
آسمان پاسخ پرسیدن ما نیست بیا برگردیم
گریه هامان چقدر تلخ ببین رنگ ترحم دارد
تا زمین دشمن خندیدن ما نیست بیا برگردیم
*****

ای کاش که دست بسته ام را می دید
این پای به گل نشسته ام را می دید
اکنون که هوای دیده ام بارانی است
این قلب به خون نشسته ام را می دید

*****

بخواب خواب قشنگم هنوز بیداری
به چنگ عکس پلنگ پتو گرفتاری
به روی سینه نشست بختک و گفت
بخواب خواب قشنگم چرا نمی خوابی

*****

بر خاک بخواب نازنین تختی نیست
آواره شدن حکایت سختی نیست
از پاکی اشک های خود فهمیدم
لبخند همیشه راز خوشبختی نیست

*****

غریب زاده شدم من غریب خواهم ماند
همیشه در حسرت بوی سیب خواهم ماند
اگر چه اسوه زشتی، پلیدی و مرگم
برای روز مبادا نجیب خواهم ماند
اسیر پنجه نفسم میان خنده تو
ولی اگر بشود با صلیب خواهم ما
ند

@ گزیده‏دلتنگی، انتخابی‏ازشعرهای‏برخی‏دوستان‏وشاعران‏ناشناس‏است.


کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
Share |