« پیشنهادی بهش می کنم که نتونه رد کنه !! »
می گویند فیلم های ماندگار سینما با دو عنصر موسیقی و دیالوگ در اذهان جاودانه می شوند.
این دیالوگ به یاد ماندنی دون ویتو کارلیونه در فیلم پدرخوانده یک بود. چطور می شود بعضی از دیالوگ های ماندگار فیلم های برجسته تاریخ سینما که برخی هویت ویژه ای یافته اند را از یاد برد. دیالوگ هایی مثل:
- بازی وقتی تمومه که بشکه بگه! (دیالوگ پل نیومن در نقش ادی تند دست در فیلم بیلیارد باز)
- چارلی ! من می خواستم برای خودم کسی بشم ... (دربارانداز - الیا کازان)
- حالا نمی توانم درباره اش تصمیم بگیرم، شاید فردا به آن فکر کردم. (برباد رفته - ویکتور فلمینگ)
و یا دیالوگ « راستشو بخوای عزیزم اصلاً برام مهم نیست.» که از سوی « رت باتلر» در فیلم « بر باد رفته» از به یاد ماندنی ترین دیالوگ های تاریخ سینما هستند.
در سکانسی از فیلم پدرخوانده، یکى از فرزندخواندگان دن ویتو کارلیونه از او کمک مى خواهد تا بتواند در فیلم یکى از کارگردانان مشهور بازى کند و دن کارلیونه از این که جانى به دلیل از دست دادن یک کار گریه مى کند، عصبانى مى شود و با تغییر چهره و حسی تهاجمی از جانی فانتین مى خواهد خودش را جمع و جور کند؛ او از جانى می پرسد: « برای خونواده ات وقت میذاری؟ ... خوبه! چون مردی که هیچ وقت صرف خانواده اش نکنه هیچ وقت نمی تونه یه مرد واقعی باشه.» و در سکانسی دیگر می گوید: « من تموم زندگیم سعی کردم که بی تفاوت نباشم، زن ها و بچه ها میتونن بی تفاوت باشن ولی یه مرد نمیتونه.»
کوچکترین پسر دون، مایکل، که از خدمتش در جنگ جهانی دوم بازگشته، برای دوست دخترش کی آدامز تعریف می کند که چگونه پدرش رقیبان خود را در شب ازدواج دخترانشان مجبور می کرده است: «لوکا براتزی یک اسلحه بر شقیقه آنها می گذاشت و پدرم می گفت که یا امضایشان و یا مغزشان روی قرارداد می آید.» و ادامه می دهد که: «این خانواده من است کی، نه من.»
دن کارلیونه از اعضای خانواده اش می خواهد که در حضور دیگران از یکدیگر دفاع کنند و به موقع به یاری هم بشتابند. پدرخوانده همیشه بر حمایت معنوی و مادی خود از اعضای خانواده و دوستان تأکید دارد؛ اگر می خواهند بازیگر هالیوود شوند، اگر می خواهند در لاس وگاس قمارخانه داشته باشند، اگر می خواهند ازدواج کنند همواره پدرخوانده ای وجود دارد که از آنان حمایت می کند.
دون کارلیونه نمی خواهد بر قاچاق مواد مخدر دستی داشته باشد؛ از نظر او قمار انتخابی آگاهانه از سوی قمارباز است اما موادمخدر پس از این که انتخاب شد ماهیتی جز برده کردن معتاد نخواهد داشت؛ بنابراین پدرخوانده پیشنهاد ویرجیل سولاتزو ترک و خانواده فیلیپ تاتالگیا درباره حمایت او از تجارت مواد مخدر و کسب سود کلان را یک کار غیر اخلاقی می خواند و یک نه بزرگ می گوید و ترور می شود. اما ترور او ثمره یک اشتباه خانوادگی بود؛ چرا که در هنگام مذاکره با سولاتزو قاچاقچی بزرگ مواد مخدر و خانواده تاتالگیا لحظه ای فرزند ارشد خانواده سانی (که فقط پدرخوانده او را با نام کاملش یعنی سانتینو صدا می کند) از پیشنهاد قاچاق مواد هیجان زده و مشعوف می شود و بدون توجه به متانت پدر و قواعد خانواده کارلیونه، شادی و استقبال خود را بروز می دهد. پس از مذاکره پدر خوانده از فرزند ارشد خود می خواهد که دیگر این اشتباه را تکرار نکند چرا که خانواده یک کل واحد است و نباید آن را تجزیه کرد .
دن کارلیونه به فرزندانش وصیت کرد هیچ وقت وارد دو نوع تجارت نشوند: تجارت موادمخدر و تجارت زن. اختلاف کارلیونه ها با خانواده تاتالگیا و بقیه خانوادههای مافیا در نیویورک فقط بر سر همین نگرش بود؛ بنابراین به روشنی مشهود است که مافیای دنکارلیونه با مافیای تاتالگیا تفاوت بسیاری دارد.
با دیدن فیلم پدرخوانده و شناخت نسبی از شخصیت های اعضای ارشد مافیا می توان دریافت که مافیا سازمانی مانند یک خانواده متعهد به اصول جامعه است که با قدرت خود را اداره می کند. از سازمان های نظارتی و پلیسی بیزارند چرا که معتقدند یک جامعه باید به طریقی اداره شود که هر کس پلیس خود باشد.
چندی پیش پلیس ایتالیا در بازجویی از خانه رئیس مافیا در «سیسیل»، برخی از رموز موفقیت آنها در چند دهه گذشته را آشکار کرد. در این بازرسی نوشتههایی کشف شد که گویا ده فرمان و قانون این سازمان درباره اعضایش است.....:
ده فرمان مافیا
1 هیچ کس نباید به طور مستقیم با دوستان خود تماس بگیرد، بلکه همیشه باید شخص سومی این کار را انجام دهد.
2 هیچ گاه نباید به همسر دوستان خود نگاه کنید.
3 هیچ گاه با پلیس دیده نشوید.
4 رفتن به اماکن عمومی، بارها و رستوران ها ممنوع است.
5 همیشه برای انجام وظیفه برای مافیا آماده باشید ، حتی اگر همسر شما در حال وضع حمل باشد.
6 باید به قرار ملاقاتها کاملا احترام گذاشته شود.
7 باید با همسران با احترام رفتار شود.
8 هنگامی که از شما اطلاعاتی خواسته میشود، باید حقیقت را بگویید.
9 اگر پول به بقیه اعضا و یا دیگر خانوادهها تعلق دارد، نمیتوانید آن را برای خود بردارید.
10 این افراد، حق عضویت در مافیا (کوزانوسترا) را ندارند: کسانی که در میان خانواده خود یک عضو از پلیس یا فردی خائن و یا بد اخلاق دارند و یا کسی که ارزشهای اخلاقی را رعایت نمیکند.
فیلم پدرخوانده از قوی ترین و موفقترین فیلم های تاریخ سینماست که ضمن این که از محبوبیت عمومی برخوردار است، تحسین منتقدان را نیز به خود جلب کرده است. این فیلم از سوی بسیاری از نشریات معتبر به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما معرفی شده و حتی مؤسسه فیلم ایالات متحده آمریکا به پدرخوانده رتبه سومین فیلم خوب تاریخ سینما را داده است. افزون بر اینها برخی منتقدان فیلم، تاریخ سینما را به دو قسمت پیش از فیلم پدرخوانده و پس از آن تقسیم کرده اند.
بدون تردید پدیدآورنده دنیای مافیایی پدرخوانده را میشناسید «ماریو پوزو» نویسنده آمریکایی ایتالیایی تبار که بیشتر شهرتش برای ترسیم جذاب دنیای مافیا است. فیلمی داستانی پدرخوانده بر اساس رمانی به همین نام از ماریو پوزو فقید که در سال 1969 نوشته شده، ماجرای خانواده های مافیایی در آمریکا بین سال های 1945 تا 1955 به تصویر می کشد. پدرخوانده به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا، محصول سال 1972 کمپانی آمریکایی پارامونت است . در این فیلم ستارگانی همچون مارلون براندو ، آل پاچینو ، رابرت دووال، دایان کیتن و جیمز کان نقش آفرینی کرده اند.
این فیلم توانست 9 جایزه اسکار ببرد که از آن جمله اسکار بهترین فیلم، فیلمنامه و بازیگر نقش اول مرد را میتوان نام برد. « مارلون براندو » در نقش « دن ویتو کارلیونه» بسیار خوش درخشید و توانست جایزه اسکار را از آن خود کند که البته در اعتراض به تصویرهای که هالیوود از سرخپوستان آمریکایی ارائه می داد، آن را نپذیرفت و دختری سرخپوست را برای دریافت آن جایزه به مراسم اسکار فرستاد.
به دلیل استقبال بی نظیر تماشاگران از این فیلم، دو سال بعد از اکران آن، قسمت دیگری از این فیلم به نام پدرخوانده: قسمت دوم و در سال 1990 نیز قسمت سوم این فیلم با نام پدرخوانده: قسمت سوم ساخته شد.
شخصیت « پدرخوانده » تنها کاراکتری است که تا به حال توانسته است، دو بازیگر ایفاکننده این نقش را صاحب اسکار کند. پدرخوانده تا قبل از ارباب حلقهها تنها فیلمی بود که توانسته بود دو قسمت از آن، دو جایزه بهترین فیلم را کسب کند. به عقیده بسیاری، قسمت دوم فیلم پدرخوانده بسیار بهتر و خوشساختتر از قسمت اول است. این فیلم نیز توانست شش اسکار مهم را بهخود اختصاص دهد. سومین قسمت فیلم نیز که از نظر منتقدان بدترین قسمت فیلم است که با وجود نقدهای منفی توانست به فروش قابل قبولی دست پیدا کند.
چهارمین فیلم پدرخوانده قرار است در سال 2012 در چهلمین سالگرد پدرخوانده اول نمایشداده شود. به گفته کاپولا فیلم به سبک دومین قسمت، دو داستان را روایت میکند. اولین داستان مربوط به دن جدید خانواده یعنی وینسنت (با بازی اندی گارسیا در پدرخوانده سه) است و روایت پیوستن او به تجارت مواد مخدر و تخریب خانواده را بیان میکند و داستان دیگر بازگشتی (فلاش بک) است که داستان کودکی فرزندان دن ویتو را در سالهای رشد پدرشان روایت میکند. گفته میشود « لئوناردو دیکاپریو» یکی از نامزدهای ایفای نقش در این فیلم است.
سکانس آغازین فیلم پدرخوانده که یک سکانس بسیار حرفه ای و تمام عیار است و از همان ابتدای فیلم بیننده را متقاعد می کند که داستان فیلم را تا پایان دنبال کند : به نظر می رسد شما هم علاقمند به مرور این بخش از سناریو باشد:
* داخلی - روز - دفتر « دن ویتو کارلیونه » - تابستان 1945
علامت کمپانى فیلم سازی پارامونت بر زمینه ای سیاه نمایش ظاهر می شود. لحظه ای مکث ، زمزمه کلماتی کوتاه به گوش می رسد و در همین حین با حروف سفید کلمه پدرخوانده بر صفحه ظاهر می شود.
همانطور که این حروف بر پرده باقی هستند، می شنویم : « من به آمریکا اعتقاد دارم .» ناگهان تصویر نزدیکی از « آمریگو بوناسِرا» را می بینیم ، مردی 60 ساله ، بسیار مضطرب .
بوناسرا آمریکا مایه خوشبختی من شده .
همینطور که به سخنانش ادامه می دهد ، کادر شروع می کند به وسیعتر شدن .
بوناسرا دخترم را به سبک آمریکایی بزرگ کردم؛ بهش آزادی دادم، ولی یادش دادم که هیچوقت خانوادش رو بی آبرو نکنه. یه دوست پسر پیدا کرد، ایتالیایی نبود. باهاش رفت سینما و بعضی شب ها تا دیروقت بیرون موند. دو ماه پیش با ماشین رفتن بیرون با یه پسره دیگه. وادارش کردن ویسکی بخوره و سعی کردن ازش سوء استفاده بکنن. اون مقاومت کرد، شرافتش رو حفظ کرد. اون ها کتکش زدن. مثل یه حیوون کتکش زدن. بیمارستان که رفتم دماغش شکسته بود، چونه اش داغون بود و با سیم و پیچ نگهش داشته بودن. از شدت درد حتى نمى تونست گریه کنه. ولى من گریه کردم. چرا گریه کردم؟ چون که اون امید زندگى من بود... چه دختر خوشگلى. حالا دیگه هیچ وقت نمى تونه خوشگل باشه. (بغض بوناسرا مى ترکد. دن به سانى اشاره مى کند که یک لیوان به او بدهد)
ببخشین... (بوناسرا لیوان را مى گیرد و جرعه اى مى نوشد) من... مثل یه امریکایى خوب، رفتم پیش پلیس. دو تا پسرها رو گرفتن و آوردن دادگاه. قاضى اون ها رو محکوم کرد به سه سال زندان... زندان تعلیقى. زندان تعلیقى! همون روز ولشون کردن که برن! من مثل آدم هاى گول احمق توى سالن دادگاه ایستاده بودم. و اون دو تا حرومزاده، به من پوزخند زدن. اون وقت بود که به زنم گفتم، «براى گرفتن عدالت باید پیش دن کارلیونه بریم.»
.... در این لحظه، تصویر کامل شده و ما دفتر « دن کارلیونه» در منزلش را می بینیم . آفتاب گیر پنجره ها بسته اند و به همین دلیل اتاق تاریک است و همراه با سایه های وسیع فضای سنگینی را بر فیلم حاکم کرده است. بوناسرا را خم شده تا روی شانه دن کارلیونه می بینیم. « تام هاگن» وکیل خانواده کارلیونه کنار میز کوچکی نشسته و با مقداری کاغذ ور می رود و « سانی کارلیونه» کم حوصله در حالی که گیلاسی شراب می نوشد، کنار پنجره ایستاده است. صدای جمعیتی زیاد، توأم با خنده و موسیقی را از بیرون می شنویم.
دن کارلیونه (پشت میزش نشسته و گربه اى را نوازش مى کند): چرا رفتى پیش پلیس؟ چرا پیش من نیومدى؟
بوناسرا از من هر چى مى خواى بگو. ولى کارى رو که از تو درخواست دارم بکن.
دن کارلیونه اون کار چیه؟ (بوناسرا بلند مى شود و درخواستش را در گوش دن نجوا می کند) نه، نمى تونم این کار رو بکنم. این زیاده خواهیه!
بوناسرا هر چى بخواى مى دم.
دن کارلیونه خیلى وقته همدیگه رو مى شناسیم، ولى این بار اولیه که براى مشورت، براى کمک پیش من میاى. یادم نمیاد آخرین بارى که منو به یه فنجون قهوه به منزلت دعوت کردى، کى بود؛ و این در حالیه که زن من مادرخوانده تنها بچه تو بود. پس بهتره با هم رک باشیم. تو هیچ وقت دوستى منو نخواستى و... شاید هم مى ترسیدى مدیون من بشى.
بوناسرا نمى خواستم توى دردسر بیفتم.
دن کارلیونه مى فهمم. تو بهشتت رو توى امریکا پیدا کردى، شغل خوب داشتى، درآمد خوب داشتى، پلیس از تو حمایت مى کرد، دادگاه و قانون بود... پس دیگه به دوستى با من نیاز نداشتى. اون وقت حالا پامى شى و میاى پیش من و مى گى... «دن کارلیونه، حق منو بگیر.».... . اما این درخواستت رو محترمانه مطرح نمى کنى. دوستى ات رو نشون نمى دى. حتى منو پدرخوانده خطاب نمى کنى. در عوض، روز عروسى دخترم به خونه من میاى و... از من مى خواى به خاطر پول، آدم بکشم.
بوناسرا من از تو عدالت مى خوام.
دن کارلیونه دادگاه عدالت تو رو داد.
بوناسرا چشم در برابرچشم.
دن کارلیونه این عدالت نیست. دخترت هنوز زنده اس.
بوناسرا پس به قدرى که اون عذاب مى کشه، اون ها هم عذاب بکشن. (چند لحظه مکث) چقدر باید بدم؟
دن کارلیونه (بلند مى شود و پشت به بوناسرا مى ایستد): بوناسرا... بوناسرا... من به تو چه کرده ام که این طور نامحترمانه با من رفتار مى کنى؟ اگه مثل دوست پیش من اومده بودى، اون وقت همین امروز، حق آشغال هایى که اون بلا رو سر دخترت آوردن، کف دستشون مى ذاشتم. اگه یه وقت آدم شرافتمندى مثل تو دشمن پیدا مى کرد، دشمنان اون دشمنان من هم مى شدن و اون وقت از تو مى ترسیدن.
بوناسرا دوستى منو بپذیر... (تعظیم مى کنه. دون کارلیونه به نشان قانع نشدن شانه بالا میاندازد. مکث. با حالت استفهام)... پدرخوانده؟
دن کارلیونه (پس از آن که بوناسرا دست وى را مى بوسد): حالا درست شد (سپس) یه روزى، که شاید هیچ وقت پیش نیاد، صدات مى کنم تا برام کارى بکنى. ولى... تا اون موقع... این اجراى عدالت رو به عنوان هدیه اى در روز عروسى دخترم بپذیر.
بوناسرا (در حال خروج از اتاق): سپاسگزارم، پدرخوانده.
دن رو به هاگن وکیل خانواده کرده و آرام با او سخن می گوید .
دن کارلیونه دنبال کار این آدم رو بگیر ، افرادی را ببر که زیاد احساساتی نشن، نمی خواهم بکشند. می خواهم همان طور که خودش خواست یه کم عذابشون بدن.
در این سکانس که چند دقیقه بیشتر طول نمی کشد، اطلاعات مفصلی از فیلم در اختیار بیننده گذاشته می شود؛ اطلاعاتی از قبیل این که مکان آمریکاست. با ایتالیایی های مهاجر به آمریکا روبه رو هستیم. دن کارلیونه یک شخصیت با نفوذ و قدرتمند ایتالیایی است و با پیش زمینه های ذهنی تماشاگر یک رهبر قدرتمند یک خانواده مافیایی با عنوان پدرخوانده شناخته می شود. عدالت و قانون آمریکا هرچند در دست افراد با نفوذ است ولی برای مهاجران نیست. مافیا صاحب قدرتی متفاوت در جامعه است. دن کارلیونه قدر و قیمت قدرت خود را می داند، او قدرت را برای پول خرج نمی کند بلکه به نوعی گروکشی و قدرت را معاوضه می کند. و دیگر این که در این سکانس مشخص می شود که روز عروسی دختر پدرخوانده است.
جالب این که در این فیلم شخصیت ها نه سیاه هستند و نه سفید یعنی یک شخصیت به تمامی خوب و قهرمان نیست و یا کاملا پلید و زشت و به تمامی بد نیست؛ واقعیت انسان است که هم می تواند از خصایص نیکو سرشار باشد و هم از پلیدی ها...... در یک کلام می توان گفت: فیلم پدرخوانده یک شاهکار است که در یک دوره فشرده جامعه شناسی سیاسی را در قالب سه گانه فرانسیس فورد کوپولا ارائه شده می کند. در جوامع کنونی شاید نتوان تحول بزرگی را بدون حضور مافیا تصور کرد.
نصیحت به یادماندنى پدرخوانده: « دوستانت را نزدیک خودت نگه دار، اما دشمنانت را نزدیک تر.»
بد نیست یادی هم از موسیقی اعجاب انگیز پدرخوانده کنیم: موسیقی فیلم پدر خوانده از جاودانه ترین تاریخ کارهای نینو روتا (Nino Rota) موسیقیدان ایتالیایی در موسیقی جهان به شمار می آید. شاید کمتر کسی باشد که ملودی زیبای قطعه (Speak Softly Love ) را نشنیده باشد و یا حتی نتواند آن را زمزمه کند. بسیاری معتقدند که دریافت جایزه اسکار برای موسیقی فیلم پدرخوانده (1974) قسمت دوم، ناشی از تأثیری است که موسیقی قسمت اول فیلم بر روی هیئت ژوری اسکار گذاشته بود.
موسیقی فیلم با یک والس زیبا به نام « The Godfather Waltz » آغاز می شود که نمایانگر نجابت و اشرافگری یک خانواده بزرگ ایتالیایی است. این تم موسیقایی به چنان شهرتی دست پیدا کرد که امروزه مردم در همه جای جهان با آن آشنایی دارند. اجرای زیبای آکاردئون و ماندولین روی اجرای سازهای زهی از یک طرف، هارمونی و آکوردهای زیبا از طرف دیگر دست به دست هم دادند و تشکیل موسیقی ای را دادند که امروزه به موسیقی مافیا معروف شده است.