سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این تویی که اغیار را ازدل های دوستانت زدودی ... و چون عالَم ها آن را وحشت زده کند، تو همدم آنانی . [امام حسین علیه السلام ـ در دعای روز عرفه ـ]


ارسال شده توسط امیرحسین هاشمی جاوید در 87/3/20:: 1:36 عصر

توپ چهل تیکه زیر پایش آرام گرفت. صورت گردش را بالا آورد. از موهای بلند لایه لایه اش عرق می چکید. پیراهن شماره 16 تیم یوونتوس به تن داشت. با دست چپ هم تیمی های خود را به سمت دروازه هدایت کرد. با چشم های ریز بادامی که از شدت نور تنگ تر شده بود، نگاه دزدانه ای به دروازه انداخت. نگاه تماشاگران حاضر در ورزشگاه دل آلپی شهر تورین ایتالیا به پای او دوخته شده بود.

در یک حرکت برق آسا از پشت محوطه هجده قدم توپ را شلیک کرد. زنان و مردان با شور و غوغا از جای خود نیم خیز شدند. تیرک افقی دروازه از ضربه سهمگین او به لرزه در آمد. دست های تماشاگران از دو سوی سرشان به عقب رفت و آه از نهادشان بر آمد.

مشت گره کرده دست راست را بر دست چپ کوبید. توپ به اوت رفته بود. دوباره بازی آغاز شد. با جسارت، توپ را از زیر پای مدافع پیش تاخته تیم حریف تکل رفت و توپ را صاحب شد. با گام های بلند از میان مدافعان تیم حریف پا عوض می کرد و به سمت دروازه پیش می رفت که ناگهان یکی از مدافعان قلدر به قصد مهارش، از پشت ضربه ای حواله سایه توپ کرد. پاهایش درو و نقش زمین  شد؛ رویایش نا تمام ماند.....

گرد و غبار برخاسته از این کارزار در عرق پیشانی اش به گل نشست. تمام هیکلش را خاک گرفته بود و از درد به خود می پیچید. قطره های قرمز خون از لا به لای دستی که بر ساق پایش بود بیرون می زد. پلک ها را از هم گشود. سکوت سنگینی ورزشگاه را در خود چنبره زد. در وسط زمین خاکی پشت بازار روز محله پیروزی تهران به خود آمد. به اجبار تعویض شد و لنگ لنگان به کنار زمین آمد.

هم وطن های هزاره ای اش که جمعه ها پس از یک هفته کار ساختمانی از جا به جای شهر تهران برای بازی فوتبال و لحظه ای فراموشی ملالت های زندگی به آن زمین خاکی می آمدند، به او ماشا الله گفتند. بطری آب و یخ را بالای سر برد و یک نفس سر کشید. با پشت دست آب و عرق پشت لبش را پاک کرد و بطری را به گوشه ای انداخت. در کنار زمین این پا آن پا شد و دست ها را به کمر تکیه داد. از درد پا خم به ابرو نیاورد و مغرورانه به تماشای ادامه بازی مشغول شد.

علیشاه 21 ساله در شکل و شمایل « مائورو ژرمن سرنا کامرونزی » بازیکن آرژانتینی الاصل ایتالیایی تبار تیم یوونتوس، از زمین خاکی های تهران دستت را می گیرد و به کوچه پس کوچه های کابل می برد. فرقی نمی کند در افغانستان باشد یا در ایران؛ در دل آلپی تورین باشد یا در زمین خاکی های تهران؛ برای علیشاه و هم وطنانش فوتبال همیشه یک عشق است. فوتبال مثل همیشه مرزهای جنگ و صلح، فقر و ثروت و آوارگی و امنیت را در هم ریخته است.

علیشاه می گوید: اگر چه فوتبال کشورش جایگاه ویژه ای در بین کشورهای منطقه ندارد، اما هنوز این ورزش بین المللی از محبوب ترین و پر طرفدارترین ورزش ها در میان مردم افغانستان است؛ به طوری که تب فوتبال با وجود جنگ، آوارگی و پناهندگی هرگز در میان ملت افغان به عرق نمی نشیند. او با وجود درآمد ناچیزی که از کارگری در ساختمان ها به دست می آورد، حاضر شده است مبلغ گزافی برای خرید پیراهن شماره 16 تیم یوونتوس بپردازد.

نورمحمد، در کنار زمین خود را گرم می کند. با کش سیاه نازکی موهای لخت بلندش را از روی صورت به عقب جمع و روی گردن باز کرده است. زانوانش را در شکم جمع می کند و یک به یک بیرون می کشد. از آرایش چهره و پیراهن شماره 30 تیم بارسلونای اسپانیا که به تن دارد، به راحتی می توان فهمید که « لیونل مسی » آرژانتینی بازیکن محبوب اوست. نورمحمد فوتبال را بازی پول و شهرت و هیاهو و راهی برای فرار از فقر می شناسد و آرزو دارد روزی در باشگاه های اروپایی بازی کند.

ساعت شنی ذهنش را وارونه می کند. به غزنی دیار سلطان محمود غزنوی می رود. بازی تیم های می وند، آریانا و هندوکش افغانستان را به خاطر می آورد. زمانی که فوتبالیست ها مجبور بودند با شلوار و گرمکن ورزشی در زمین بازی کنند. زمانی که فریاد هورای تماشاچیان با قنداق تفنگ سربازان ریش دراز طالبانی پاسخ داده می شد. زمانی که در افغانستان او و بچه های محله اشان در مزار شریف در خانه ای دور هم جمع می شدند و بازی های جام جهانی فوتبال را از شبکه سوم سیمای ایران دنبال می کردند.

افغانی ها خود را نیمه جدا شده ای از ایران می دانند. آنها شیفته تیم های سر شناس فوتبال ایران همچون استقلال و پیروزی هستند و به هر ترتیب بازی های لیگ برتر را در اتاق کارگری شان در جای جای شهرهای مختلف ایران از یک تلویزیون قرمز سیاه و سفید هم که شده تماشا می کنند.

امان محمد، ایران را به دلیل فرهنگ، زبان و مذهب مشترک با ملتش، وطن دوم خود می داند و با تعصب ویژه ای از تیم ملی ایران جانبداری می کند. پیروزی های تیم ایران را مایه فخر و مباهات خود و هم وطنانش می داند. بهترین خاطره او راهیابی تیم ملی ایران به جام جهانی 1998 فرانسه است. . او از این بازی طوری با حرارت سخن می گوید که انگار تیم فوتبال افغانستان در مرحله نهایی جام جهانی برزیل را شکست داده است. امان به خاطر دارد که در ماه دسامبر سال 1996 میلادی پس از پیروزی شگفت انگیز تیم ایران در برابر استرالیا در مسابقه نهایی انتخابی جام جهانی، به همراه عطا، ظاهر، محمود جمعه و بعضی هم ولایتی هایش که تازه از هرات به ایران آمده بودند، به خیابان ها رفتند و خود را در شادی مردم شریک کردند. گروهی از مردم در میان شلوغی، امان محمد را به انگشت نشان می دادند و می گفتند: خداداد عزیزی؛ زنده باد! زنده باد!

عبدالله احمدی کاپیتان تیم عقاب، 28 ساله و متأهل است و یک پسر دارد. از سال 1383 به ایران آمده و دیپلمش را در ایران گرفته است. از هم تیمی های دیگرش پخته تر به نظر می آید. او هر جمعه صبح زود به همراه دوستان و برخی اقوام خود از نقاط مختلف تهران از اسلامشهر و شهران گرفته تا تجریش و دارآباد  به زمین فوتبال پشت بازار روز پیروزی می آیند. با جدیت می گوید که فوتبال برای هزاره ای های افغان تنها یک بازی نیست؛ بلکه این بازی راهی است برای فرو نشاندن سرخوردگی ها، تخلیه عقده ها و فراموشی سختی ها و مرارت ها و این برای هزاره ای ها یک واقعیت است.

علی رفعت کاپیتان تیم امید پشی (پشی: نام منطقه ای در افغانستان است) جوانی تنومند و بردبار است. ابروانش چنان به سوی بینی اش سرازیر شده که عصبانی به نظر می آید. علی خاطرات خارج از زمین فوتبال را خاطرات تلخی می داند؛ خاطرات کارگری، غربت، دلواپسی، تحمل، جنگ، آوارگی، پناهندگی و و و .... از شنبه تا پنج شنبه را به عشق این که در روز جمعه با هم وطنانش ملاقات و فوتبال بازی کند، در کار و تلاش می گذراند. او با ایرانیان رابطه خوبی دارد و گاهی دوستان ایرانی اش در تیم های محله های تهران از او برای بازی در تیم شان دعوت می کنند. او بر خلاف ظاهر خشن اش قلبی مهربان دارد و همیشه در بازی ها از هم تیمی هایش می خواهد که از حاشیه، درگیری و جار و جنجال پرهیز کنند.

ضیا نیز نوک حمله ریز نقش تیم رسول الله است . ریش های تنک بر صورت خشکیده اش خودنمایی می کند. هنگام حرف زدن دست هایش را زیاد تکان می دهد. بر پوست دست هایش ترک های عمیقی جا خوش کرده است. از هزاره جات می گوید؛ کوهستانی ترین منطقه افغانستان که تقریبا شش ماه از سال را در زمستان سرد و یخبندان می گذراند و همه هزاره ای ها صبور و بردبار از آن جا آمده اند. از بامیان حرف می زند؛ جایی که زمانی مجسمه های با شکوه 1500 ساله بودا تماشاگر بازی فوتبال بچه های هزاره ای در صحرای مشرف به خود بودند.

ضیا موهایش را در پشت سر بافته است و آرزو دارد روزی مثل رونالدینیو برزیلی شود. هر شب با وجود خستگی فراوان پس از 10 ساعت کار روزانه با دیگر کارگرهای هم ولایتی خود در خیابان های آسفالت نشده حومه غرب تهران فوتبال گل کوچک بازی می کند.

عبدالرحمان از دیگر هزاره ای های افغان است که در جبهه های جنگ تحمیلی حضور داشته است. وقتی فارسی حرف می زند، در مقایسه با دیگر افغان ها لهجه ندارد. موهای اطراف گوشش به سپیدی می زند و سبیل های چقماقی اطراف لب هایش، لبخند محوی بر چهره اش نشانده است. هزاره ای ها به او احترام خاصی می گذارند.

او از زندگی در ایران رضایت دارد و می گوید: سازمان تربیت بدنی با حمایت شهرداری زمین ها و امکاناتی از قبیل توپ، لباس و مربی را در اختیار افغانی ها قرار داده که در میان آنها انگیزه ای برای راه اندازی لیگ فوتبال ایجاد کرده است.

عبدالرحمان دست هایش را روی سینه در هم می کند و می گوید: هم اکنون در زمین های فوتبال محله جی تهران نزدیک فرودگاه مهرآباد، 16 تیم افغانی لیگ و جام قهرمانی راه انداخته اند که در سال گذشته از میان آنها تیم اورانوس قهرمان شد. اعضای تیم ها بر اساس ولایت ها در افغانستان تشکیل شده اند که این مسأله فضای رقابتی سالمی را بین فوتبالیست های هزاره ای به وجود آورده است. چند سالی است که در شهرهای ورامین و شهریار نیز چنین لیگ هایی بین افغانی ها فعال است.

فوتبال افغانی ها در استان خوزستان وضع خوبی دارد؛ تیم های هزاره جات با تیم های مختلف شهرهای استان مسابقه برگزار می کنند و مورد تشویق و گاهی حمایت مالی و امکاناتی آنها قرار می گیرند.

عبدالرحمان انگشت شست و سبابه دست راستش را در دو سوی پیشانی پر چینش می گذارد و یادهای نه چندان دور خود را بالا و پایین می کند؛ در سختی روزگار خاطره ها به باد فراموشی سپرده شده اند؛ به خاطر می آورد که دو یا سه سال پیش در تیم منتخب مهاجران افغان در ورزشگاه تختی شهر تهران، مقابل تیم هنرمندان بازی کرد و تیم منتخبین با دو گل او به پیروزی رسید. او سابقه بازی های تمرینی با تیم های استقلال و پیروزی را نیز دارد.

مهم نیست که روزنامه ها از افغانی ها تصویر زشت و خشونت باری ارائه می دهند. همه انگشت های دست مثل هم نمی شوند. آدم های نیک و بد در همه اقوام بشری وجود دارند. هزاره ای ها انسان هایی آرام، مهربان، زودجوش و خونگرم هستند. از زمانی که شهرداری شرایط حضور آنها در زمین های فوتبال را فراهم کرده است، با شوق فراوان تیم های مختلفی را ساماندهی کرده اند. فوتبال یک ورزش گروهی است که از قلب کشورهای متمدن برخاسته و در میان مردمی که جامعه پذیر تر بوده اند، جای خود را به خوبی باز کرده است.

شهرداری تهران طی سال های اخیر زمین ها و امکانات مختلفی را در اختیار مهاجران افغانی شیفته فوتبال قرار داده است تا شاید از این طریق بتواند استعدادهای فوتبال در میان جوان های ملت افغان را زنده نگه دارد. امید است زمانی فرا برسد که فوتبالیست های افغان حاضر در ایران بتوانند در لیگ های فوتبال در کشور خود حاضر شوند و روزی به عنوان لژیونر در ایران - قطب فوتبال غرب آسیا بازی - کنند.


کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
Share |